خدا جون نترس !
ن ب گناه میفتی ؛ ن ب جهنم میری !
من و تو به هم محرمیم !
دستمو بگیر...
این روزا هر کی ازم میپرسه (چطوری؟)
برای اینکه (خوب) باشم
به ناچار دشمن خدا میشوم...
حکایت من حکایت کسی است که
عاشق دریا بود اما قایق نداشت
دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت
حکایت کسی است که زجر کشید اما ضجه نزد
زخم داشت ولی ناله ای نکرد
نفس میکشید اما همنفس نداشت
خندید... غمش را کسی نفهمید
آدم هستم...
دل دارم...
دلم میگیرد...
همیشه غمگینم...
همیشه بغض میکنم...
همیشه منمو این حال خراب...
من به قلب کسی چنگ نمیزنم تا مرا دوست داشته باشد
اما...دلم بهانه میگیرد
میترسم آبرویم را ببرد !
من نمیدانم چه کنم؟!
دلم حسود شده ؛ دلم بهانه گیر شده
اما نمیداند و نمیفهمد هیچ قلبی برایش نمیتپد...
دلم یک گوشه ی دنج میخواهد
آرام و بی تنش
جایی غیر از این کنج تنهایی
تا کمی آرام گیرم
مثلا...
جایی شبیه آغوشت خدای من
یک دو سه ...
امتحان میکنیم!
یک دو سه
امتحان میکنیم!
خدایآااا...
صدا میآد؟!
میشنوی صدامو؟
خسته شدم ، به خودت قسم
من ناامید نیستم!
هر شب پر از امید میخوابم...
هر شب مبخوابم به امید اینکه
دیگر بیدار نشوم...
هوس پرواز ندارم!
فقط...
از زمین خسته ام!...
خدایا... اجازه هست ناصبوری کنم؟
به بزرگیت قسم از صبوری خسته ام
از فریادهایی که در گلویم خفه ماند و میماند...
از اشک هایی که هر شب بالشتم را خیس میکند
و تو شاهد آن هستی...
خسته ام از حرف هایی که زنده به گور شد در دلم
از تنهایی... از بی کسی... از بغض های شبانه
از هق هق های همیشگی
خدایا... می بینی حالمو؟...
خلاصم کن ؛ خواهش میکنم
زخم ها خوب میشوند...
اما خوب شدن با مثل روز اول شدن فرق دارد
بعضی روزا دیگه
نه خاطره... نه بغض... نه اشک...
هیچ کدوم دردی ازت دوا نمیکنه
میشینی و زل میزنی یه گوشه
زانوهاتو بغل میکنی و با خودت میگی
دیگه زورم نمیرسه...!
آری...
من همان پسر نفرین شده ی خسته و غمگینم
که همه فکر میکنند شادم
اما...
کسی چه میدونه از درون من...
آری...
من همان پسر نابود شده ی آدمم
که به انتهای بودنم رسیده ام
حال و روزم دیدنیست...
خدایا هیچکس را به کسی که قسمتش نیست عادت نده
تو خدایی نمیدانی دل شکستن چه دردی دارد...
کسایی که اول رابطه بهت میگن بی احساس...
همون لعنتی هایی هستن که وقتی عاشقت کردن
آخرش بهت میگن یه کم منطقی باش...
آنجا که کشتن عاطفه فرهنگ میشود
دل برای مردن گل سنگ میشود
من بی صدا به یاد خودم ساز میزنم
آری دلم برای خودم تنگ میشود...
بعضی چیزارو باید بنویسم!...
نه برای اینکه همه بخونن و بگن عالیه...
نه به خدا...
برای اینکه خفه نشم!
همین...
گاهی نه خسته ام و نه خوابم میآد...
اما میخوابم! میخوابم که فقط بیدار نباشم
خدایا...
حال و روزمو ببین، سکوتتو بشکنو چیزی بگو
نکنه تو هم فراموشم کردی؟...
من امیدم
میبینی منو؟؟ میشنوی صدامو؟؟
خلاصم کن... من که راضی ام...
دلتنگم...
دلتنگ خودم...
خودی که مدتهاست گم کرده ام!...
برای تنوع هم که شده
دلم میخواهد کمی بمیرم...
همین و بس...
گفت جبران میکنم ، گفتم کدام را؟؟
عمر رفته را؟ روح شکسته را؟ دل مرده را؟
من هیچ ، جواب این تار موهای سفید را میدهی؟
نگاهی کرد و گفت:چقر پیر شدی؟
گفتم جبران میکنی؟ گفت کدام را؟؟
خودم با خودم هی به هم می زنم
من اونقدر تنها شدم بعد تو
که با سایم اینجا قدم می زنم
بدون بهونه بدونه دلیل
برای خودم عطر و گل می خرم
مث آدم هایی که دیوونه ان
صدات می کنم اسمتو می برم
ته تنهایی همین جاست که میگن
این همون آخر دنیاست که میگن
خودم با خودم زندگی می کنم
خودم میگم و هی خودم می شنوم
دلم خیلی از دست دنیا پره
صدای تورو دیگه کم می شنوم
خودم با خودم درد و دل می کنم
تا از گریه، از غصه خوابم بره
می دونم نمی فهمی تو این اتاق
چقدر زندگی بی تو سخت می گذره

بــــــــغض ، یعنی گریه های بی صدای هر شبم
بــــــــغض ، یعنی بی صدا آتیش می گیرم تو تبم
بــــــــغض ، یعنی نیستی کنار قلب خستم
بــــــــغض ، یعنی نیستی دیگه تو خونه ی من
یعنی نیستی دیگه دیوونه ی من
ببین به گل نشستم
بغض یعنی اینکه باید با تنهاییام من بسازم
یکی برندست تو این بازی که تویی و من محکومم که ببازم
بغض یعنی اینکه باید دیوونه شم از رفتن تو
بغض یعنی اینکه باید من ببینم رفتنت رو
از گریه های من چی میشه حاصلت
زخمی شده نگام، سنگی شده دلت
انگار حرف من رو تو اثر نذاشت
این بغض گریه شد اما ثمر نداشت
خدا رو چه دیدی، شاید با تو باشم
شاید با نگاهت از این غم رها شم
خدا رو چه دیدی، شاید غصه رد شد
دلم راه و رسم این عشق رو بلد شد
هنوز بیقرارم به یاد نگاهت
نشستم تو بارون بازم چشم به راهت
خدا رو چه دیدی، تو شاید بمونی
شاید غصههامو، تو چشمام بخونی
خدا رو چه دیدی، شاید دل سپردی
شاید عشقمون رو تو از یاد نبردی
تو ترسی نداری از عشق و جدایی
میخوای پر بگیری به سمت رهایی
برای تو موندن دلیلی نداره
برات حرف رفتن شده راه چاره
خدا رو چه دیدی، تو شاید بمونی
شاید غصههامو، تو چشمام بخونی
خدا رو چه دیدی، شاید دل سپردی
شاید عشقمون رو تو از یاد نبردی
برگرد ، چشام با گریه عکساتو نگاه کرد
برگرد ، کی بود اینقد برامون بد دعا کرد
برگرد ، زمونه بدجوری مارو جدا کرد
یه حالی دارم این روزا ، تمومش اشک و دلتنگی
ببخش این آخرین باره ، تو که حالم رو می فهمی
هنوز وقتای دلتنگی ، به دستای تو وابستم
واسه برگشتنت اینجا ، هنوزم منتظر هستم
درسته فاصله داری ، درسته دوری از دستم
ولی دلگرم اون لحظه ام ، تو عکسامون پیشت هستم
ϰ-†нêmê§ |